تاریخ جامع سرمایهگذاری خطرپذیر و روندهای بعد از آن
از شکار نهنگ تا شکار استعداد
سرمایهگذاری خطرپذیر امروز به جزئی حیاتی از اکوسیستم کارآفرینی تبدیل شده است. اصطلاحی که حالا ابعاد وسیع و جزئیاتی نظیر سرمایهگذاری خطرپذیر خرد یا میکروویسی را هم به خودش گرفته است و تا سالها بعد شاید روندهای دیگری را نیز رونمایی کند. اما چگونه سرمایهگذاری خطرپذیر به یک «موضوع» تبدیل شد و چگونه با گذشت زمان تکامل پیدا کرد؟ در این مطلب نگاهی به تاریخچه سرمایهگذاری خطرپذیر و نقطه عطف ظهور میکروویسیها میاندازیم.
دهههای 1800-1900
سرمایهگذاری روی نهنگها
ریشههای سرمایهگذاری خطرپذیر بحثبرانگیز است؛ اما برخی میگویند که این موضوع به زمانی برمیگردد که ملکه ایزابل اسپانیا از کریستف کلمب برای سفر به قاره آمریکا حمایت مالی کرد. در ازای تأمین مالی این سفر پرخطر، ملکه ایزابل ۹۰ درصد سود را پس از کشف تصادفی هند غربی و هدایت اسپانیا به عصر طلایی اکتشاف دریافت کرد. همانطور که اکتشاف در آسیا و قاره آمریکا در طول قرن بعد ادامه یافت، کاپیتان کشتی در نهایت ۲۰ درصد از سهم سود کالاهای حمل شده را برمیداشت که از آنجا اصطلاح «سهم از سود حاصل از فروش سرمایهگذاری» به راه افتاد.
بااینحال به گفته تام نیکلاس، استاد دانشگاه هاروارد، تاریخچه سرمایهگذاری خطرپذیر به قرن نوزدهم بر میگردد. او در کتاب خود، «سرمایهگذاری خطرپذیر: تاریخچه آمریکایی»، ریشههای مدل معاصر سرمایهگذاری خطرپذیر آمریکایی را در سفرهای شکار نهنگ میبیند و پویایی ذاتی ریسک و پاداش را برجسته میکند.
تا اواسط قرن نوزدهم، تقریباً ۷۵ درصد از ۹۰۰ کشتی شکار نهنگ در جهان آمریکایی بودند و این بیشتر به این دلیل بود که دستاندرکاران آمریکایی شکار نهنگ دریافته بودند که چگونه این سرمایهگذاریهای پرخطر را تأمین کنند و از آنها سود ببرند.
یک حامی مالی، سرمایه را در سفر بدون تضمین سودآوری سرمایهگذاری میکرد. ملوانان درگیر در صید نهنگها، کمکهزینه زندگی متوسط و سهمی از سود سرمایهگذاری دریافت میکردند. این توزیع سود پس از آن صورت میگرفت که تأمینکننده مالی، سرمایهگذاری اولیه خود را بههمراه درصد سود ازپیشتعیینشده، جبران میکرد. نکته جالب این است که از همین دوره اولیه، میان افرادی که میتوانستند به طور مداوم و مؤثر سرمایه را به کار بگیرند و دیگرانی که این توانایی را نداشتند، تمایزی شکل گرفت.
نیکلاس در این کتاب، توزیع بازده صنعت شکار نهنگ در طول قرن ۱۹ را با صنعت سرمایهگذاری خطرپذیر از سال ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۶ مقایسه میکند و نتایج نشان میدهد که آنها بسیار مشابه هستند.
«شکار نهنگ در قرن نوزدهم را میتوان با سرمایهگذاری خطرپذیر مدرن مقایسه کرد… شکار نهنگ، کسبوکار نمونه توزیع نامتقارن بود که پایداری آن به رویدادهای سودآور اما با احتمال کم وابسته بود… توزیع طولانیمدت سود، همان جذابیت را برای سرمایهگذاران مالی سفرهای شکار نهنگ داشت که برای صنعت سرمایهگذاری خطرپذیر متکی به بازدههای حداکثری از زیرمجموعه بسیار کوچکی از سرمایهگذاریها دارد. اگرچه صنایع دیگر در طول تاریخ، مانند اکتشاف طلا و حفاری نفت با نتایج طولانیمدت شناخته شدند؛ ولی هیچ صنعتی به اندازه شکار نهنگ به سازماندهی و توزیع بازده مرتبط با بخش ویسی نزدیک نیست.»
سرمایهگذاری روی برق
بعد از آن، لحظه مهم دیگری وجود داشت. تقابل توماس ادیسون در برابر نیکلاس تسلا و جورج وستینگهاوس. ادیسون با هر دوی آنها بر سر اینکه کدام سیستم روشنایی باید جهان را روشن کند، درگیر شد. ادیسون خوششانس بود که، جی. پی. مورگان پیر به فناوری روشنایی ادیسون اعتقاد زیادی داشت و شرطهای مالی سنگینی روی او بسته بود؛ تا جایی که وارد نبرد قانونی علیه وستینگهاوس و ادیسون شد.
مورگان، هم سرمایهگذار و هم «آزمایشکننده بتا» فناوری ادیسون بود؛ چون ۴۰۰ چراغ الکتریکی را در خانه خود نصب کرد. سرمایهگذاری او بسیار سودآور بود؛ زیرا جنرالالکتریک به یکی از ۱۲ شرکت اصلی سهامی عام در داو جونز تبدیل شد.
دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰
تولد سرمایهگذاری خطرپذیر مدرن – ۱۹۴۶
سال ۱۹۴۶ و تأسیس شرکت تحقیقات و توسعه آمریکا (ARDC) لحظه محوری برای سرمایهگذاری خطرپذیر مدرن بود. کارل کامپتون، رئیس MIT؛ مریل گریسپالد، رئیس هیئتمدیره Massachusetts Investors Trust؛ رالف فلاندرز، رئیس بانک فدرال رزرو بوستون و ژنرال اف. دوریت، استاد دانشکده بازرگانی هاروارد، با هم “ARDC” را تأسیس کردند.
آنها را میتوان «ابرقهرمانان» جذب سرمایه و حمایت از ایدههای جدید و هیجانانگیز نامید. ایده، فقط ایجاد یک شرکت نبود؛ آنها میخواستند یک صنعت ایجاد کنند. آن صنعت بهزودی به چیزی تبدیل شد که امروزه بهعنوان «سیلیکونولی» میشناسیم.
ژنرال دوریت که اغلب بهعنوان «پدر سرمایهگذاری خطرپذیر» شناخته میشود، نقشی محوری در هدایت ARDC بهسوی نوآوری ایفا کرد. قبل از ARDC خانوادههای ثروتمند مانند واندربیلتها، راکفلرها و ویتنیها منبع اصلی سرمایه پرخطر بودند؛ اما ARDC بازی را تغییر داد.
آنها کمکم جذب بودجه را از مؤسساتی مانند دانشگاهها، شرکتهای بیمه و صندوقهای سرمایهگذاری مشترک شروع کردند. این شرکت، سرمایههای جذبشده را به شرکتهای خصوصی که از فناوریهای توسعهیافته در طول جنگ جهانی دوم بهره میبردند، اختصاص میداد.
یکی از بزرگترین موفقیتهای ARDC در سال ۱۹۵۷ اتفاق افتاد که روی شرکتی به نام شرکت «تجهیزات دیجیتال» سرمایهگذاری کرد. آنها ۷۰ هزار دلار برای ۷۷ درصد سهام، سرمایهگذاری کردند. طی ۱۴ سال آینده، ارزش شرکت به ۳۵۵ میلیون دلار افزایش یافت؛ یعنی ۵۰۰ برابر سرمایهگذاری اولیه ARDC که پتانسیل بازدههای بالا با پول ویسی را تأیید کرد.
پس از ARDC، افراد بیشتری به سرمایهگذاری خطرپذیر علاقهمند شدند. برخی از افرادی که با ARDC کار میکردند گروههای خود را مانند “Mayfield”، “CRV”، “Greylock” و “Venrock” تأسیس کردند.
یکی دیگر از نامهای برجسته در توسعه سرمایهگذاری خطرپذیر، آرتور راک، بنیانگذار اولین شرکت سرمایهگذاری خطرپذیر در منطقه خلیج سانفرانسیسکو است. به لطف راک، صنعت سرمایهگذاری خطرپذیر واقعاً جهش و پیشرفت داشت. او شاگرد ژنرال دوریت بود و به هشت بنیانگذار در منطقه خلیج کمک کرد تا بودجه را از کارآفرین سریالی، شرمن فیرچایلد، برای راهاندازی شرکتی به نام “Fairchild Semiconductor” در سال ۱۹۵۷ بگیرند.
هشت بنیانگذار موفق، سپس سرمایهگذاری در استارتآپهای جدید را شروع کردند و به راک کمک کردند تا در منطقه خلیج، شرکت سرمایهگذاری خطرپذیر خود به نام “Davis & Rock” را تأسیس کند. بعدها، راک روی شرکتهای نمادین آمریکایی مانند اینتل و اپل سرمایهگذاری کرد.
![]() | ![]() |
دو شرکت سرمایهگذاری خطرپذیر مهم دیگر در آن زمان تشکیل شدند. “J. H. Whitney” خانواده ویتنی که هنوز هم وجود دارد و دیگری “Rockefeller Brothers, Inc”. خانواده راکفلر که حالا با نام “Venrock” شناخته میشود.
تولد «سند هیل رود» معروف و نمادین
در دهههای ۱۹۶۰ و ۷۰ بود که صنعت VC واقعاً جایگاه خود را پیدا کرد و شرکتهای VC بهجای سرمایهگذاری در شرکتهای موجود، بر راهاندازی و توسعه شرکتها تمرکز کردند. دهه ۶۰ همچنین شاهد ظهور ساختار رایجی بود که صندوقهای سرمایهگذاری خطرپذیر از آن استفاده میکنند؛ یعنی .Limited Partner
«سند هیل رود» به این دلیل معروف شد که تعدادی از معتبرترین شرکتهای VC در این منطقه ظهور کردند. شرکتهایی مانند “Sequoia Capital”، “Kleiner Perkins” و “New Enterprise Associates” از این جمله هستند. نکته جالب این که دون ولنتاین که در “Fairchild Semiconductor” فروشنده بود “Sequoia Capital” را تأسیس کرد و یوجین کلاینر از “Kleiner Perkins Caufield & Byers” یکی از هشت بنیانگذار “Fairchild Semiconductor” بود. همه اینها به لطف آقای آرتور راک ممکن شد!
در سال ۱۹۷۳، انجمن ملی سرمایهگذاری خطرپذیر (NVCA) در آمریکا برای حمایت از سرمایهگذاری خطرپذیر در واشنگتن به وجود آمد. حتی امروز هم آنها همچنان در حمایت از شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر فعالیت میکنند. بهطورکلی، دهه ۸۰ زمان فوقالعادهای برای حضور در سرمایهگذاری خطرپذیر بود؛ چون بسیاری از شرکتهای پرریسکی که ویسیها از آنها حمایت میکردند، بازدههای بزرگی دادند. اما دهه ۹۰ با ظهور اینترنت و کامپیوترهای شخصی اوضاع حسابی جالب شد.
دهههای ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰
اینترنت و تغییر همه چیز!
در اوایل دهه ۱۹۹۰، کامپیوترها کمکم وارد خانه مردم شدند. درحالیکه قبلاً بیشتر فقط در محل کار یا کلاسهای درس پیدا میشدند. این دهه، موجی از شرکتهای جدید را به همراه داشت که اکنون معروفترین شرکتها در دنیای فناوری هستند؛ مانند گوگل، آمازون، یاهو، نتفلیکس، پی پال، eBay و غیره.
زمان باشکوهی برای کارآفرینان فناوری و ویسیهایی بود که در فناوری سرمایهگذاری میکردند. سرمایهگذاران، یکشبه میلیونر شدند؛ زیرا برخی از این شرکتها عمومی شدند و همه میخواستند سهمی از این کیک داشته باشند. درحالیکه در سال ۱۹۹۱ فقط ۱.۵ میلیارد دلار در فناوری سرمایهگذاری شده بود، تا سال ۲۰۰۰ این مبلغ به بیش از ۹۰ میلیارد دلار افزایش یافته بود. هیاهویی واقعی بود.
اما بعد …
ترکیدن حباب دات کام
هیچچیز خوبی برای همیشه دوام نمیآورد و همین امر در مورد دنیای ویسی نیز صدق میکند. دستهای از شرکتها در جریان ترکیدن حباب دات کام تعطیل شدند و بسیاری از دلارهای ویسیها را با خود بردند و وقتی میگوییم شرکتها تعطیل میشوند، منظورمان شرکتهای بزرگ است؛ نه فقط چند استارتآپ کوچک.
برخی از شرکتهایی که در آن زمان تعطیل شدند:
Boo.com: فروشگاه آنلاین لباس که حتی باوجود صرف ۱۳۵ میلیون دلار در ۲ سال نتوانست موفق شود.
Pets.com: فروشگاه آنلاین لوازم حیوانات خانگی که آمازون ۵۰ درصد آن را داشت، ۹ ماه پس از عرضه اولیه سهام ۸۲.۵ میلیون دلاری خود تعطیل شد.
Webvan: فروشگاه آنلاین مواد غذایی، پس از ارزشگذاری باشکوه 1.2 میلیارد دلاری خود، منحل شد.
کلی پول در این سایتها از دست رفت و شوکی برای همه ویسیهایی بود که به امید بازدههای بزرگ، سوار این قطار پرهیاهو شده بودند. بااینحال، همه چیزهای بد هم همیشگی نیستند و اغلب در سختترین لحظات است که ارزشهای واقعی خلق میشوند.
عصر اپلیکیشنها و شتابدهندهها
اگرچه پول زیادی از دست رفت، ویسیها همچنان به بخش فناوری علاقه داشتند؛ زیرا نوآوری رونق داشت. همچنین تغییری در نحوه سرمایهگذاریهای خطرپذیر به وجود آمد؛ چون آنها اکنون پرتفویها و صندوقهای خود را بر مراحل و صنایع متمرکز کردند. این عصر، شرکتهایی مانند “Facebook”, “Airbnb”, “Uber”, “Reddit” و “Dropbox” را به دنیا آورد. همزمان، شتابدهندهها در همهجا ظاهر میشدند. “Y Combinator” محبوبترین شتابدهنده برای استارتآپها که از شرکتهایی مانند “Airbnb” و ”Dropbox” حمایت کرده است را پل گراهام، جسیکا لیوینگستون و چند نفر دیگر در سال ۲۰۰۵ راهاندازی کردند. “Seedcamp” هم تقریباً همزمان در بریتانیا راهاندازی شد و سایر شتابدهندههای مشهور مانند “Techstars” و ”۵۰۰ “Global ایجاد شدند. حالا شرکت در برنامههای شتابدهنده برای استارتآپها به دلیل تزریق پول نقد، مشاوره و ارتباطاتی که میتوانند به آنها دسترسی داشته باشند، به عملی رایج تبدیل شده است. همراه با ظهور شتابدهندهها، یک فرهنگ استارتآپی کاملاً جدید، مسیر رقابت، کنفرانسها، هکاتونها و دورههای استارتآپی، شروع به شکلگیری کرد. استارتآپها با سریالهایی مانند “Silicon Valley” و فیلمهایی مانند “The Social Network” به بخشی از فرهنگ عامه تبدیل شدند. برای اولینبار، کارآفرینانی مانند مارک زاکربرگ و جک دورسی، وضعیتی مشابه ستارههای سینما داشتند.
و اكنون
دنیای سرمایهگذاری خطرپذیر در دهه گذشته به تکامل خود ادامه داده است و با تکامل فناوری، بهویژه با ظهور هوش مصنوعی و هزینههای پایینتر و دسترسی بیشتر برای راهاندازی یک استارتآپ، به تغییر و تکوین خود ادامه خواهد داد.
یکی از تغییرات چشمگیر در نحوه سرمایهگذاری ویسیها، ظهور صندوقهای میکروویسی بود. صندوقهای میکروویسی در شرکتهای مراحل اولیه سرمایهگذاری میکنند و معمولاً مبالغ کمتری نسبت به ویسیهای سنتی سرمایهگذاری میکنند و بر استارتآپهای نوپا و در حال شکلگیری تمرکز دارند. آنها معمولاً بین ۵۰۰ هزار تا ۵ میلیون دلار در یک شرکت سرمایهگذاری میکنند و اندازه صندوقها معمولاً بین ۲۰ میلیون تا ۱۰۰ میلیون دلار است.
دهه گذشته همچنین با ظهور پدیدهای با عنوان استارتآپهای «یونیکورن» حائز اهمیت است. آیلین لی، بنیانگذار “Cowboy Venture” اصطلاح یونیکورن را در سال ۲۰۱۳ ابداع کرد. این اصطلاح برای اولینبار در مقالهای از “TechCrunch” به نام «به باشگاه یونیکورن خوش آمدید» ظاهر شد و استارتآپهایی با ارزشگذاری ۱ میلیارد دلار و بالاتر را مورد توجه قرار داد.
در آن زمان، فقط ۳۹ شرکت عضو باشگاه یونیکورن بودند. از آن زمان، ۲۷۰۰ استارتآپ از سراسر جهان به وضعیت یونیکورن دست یافتهاند. اکنون همچنین چندین دکاکورن وجود دارد؛ یعنی شرکتهای خصوصی با ارزشگذاری ۱۰ میلیارد دلار یا بیشتر؛ مانند «SpaceX» و «Stripe».
همیشه فراز و نشیبهایی وجود خواهد داشت؛ اما بهطورکلی، سرمایهگذاری خطرپذیر همچنان منبع فعال سرمایه برای استارتآپها باقی میماند و در کنار بخش فناوری، به تطبیق و تکامل خود ادامه خواهد داد. سرمایهگذاران همیشه میلی برای سرمایهگذاریهای پرخطر خواهند داشت و همیشه نوآوران و کارآفرینانی خواهند بود که به آن چک اولیه برای شروع کارها نیاز دارند.
نویسنده: تحریریه بیلدزآپ- تحریریه تریگآپ